انقلاب هاى رنگین
1. ناامن سازى بر اساس قومیت گرایى: قومیت گرایى درایران با مذهب گرایى پیوند خورده است. به عنوان مثال، سنى با کرد، سنى با بلوچ و خلق عرب با شیعه از این سنخ هستند.
نویسنده : مرتضی شیرودی
شکل هاى مختلف ناامن سازى جهت براندازى حکومت ها عبارتنداز:
1. ناامن سازى بر اساس قومیت گرایى: قومیت گرایى درایران با مذهب گرایى پیوند خورده است. به عنوان مثال، سنى با کرد، سنى با بلوچ و خلق عرب با شیعه از این سنخ هستند. اگرچه این موارد در ابتداى انقلاب، آمریکا و دیگر دشمنان ایران را بر آن داشت، تا تحت عنوان خودمختارى به آن دامن بزنند، اما این بار در سطح بسیار وسیعى مورد توجه جدى مقامات آمریکا قرار گرفته است. موسسه اینترپرایز - که متعلق به نومحافظه کاران آمریکاست و بیش از 20 تا 30 نفر از افراد خبره آن به عنوان کارشناس در کاخ سفید مشغول به فعالیت اند - روى پروژه فوق کار مى کنند و به کاخ سفید گفته اند: تنها پاشنه آشیل ایران بحث قومیت ها است و تنها از این طریق است که مى توان، تغییر در ایران را دنبال کرد. و لذا آنها به دنبال راهکارهایى هستند که چگونه مى توان بر اساس خواسته هاى قومى به مقابله با نظام پرداخت.
2. ناامن سازى بر اساس رعب و وحشت: مواردى چون انفجارها در اهواز در تاریخ 22 خرداد 1384 ترور قاضى مقدس، 2 انفجار در اهواز در تاریخ 23 مهر 1384 و انفجار دیگر در تاریخ 4 بهمن 84، حادثه تروریستى معروف به تاسوکى در جاده زابل- زاهدان در 25 اسفند 1384، ترور رابط فرهنگى دانشگاه ها در ایرانشهر در تاریخ 18 فروردین 85، بمب گذارى در کرمانشاه در تاریخ 85/2/18 و کشتار مردم در جاده بم- کرمان، همگى مى تواند با نیت ایجاد رعب و وحشت و بر هم زننده ثبات نظام صورت گیرد.
3. ناامن سازى بر اساس انقلاب هاى مخملین: این شکل از ناامن سازى بیشتر جنبه روحى و روانى دارد. ایجاد دفاتر آموزشى نافرمانى مدنى در برخى از کشورهاى همجوار و جذب روزنامه نگاران وابسته، همگى در همین راستاست، که الیزابت چنى، دختر دیک چنى، مسئولیت این کار را بر عهده دارد و بخش عمده اى از بودجه 75 میلیون دلارى امریکا در این راستا هزینه مى شود و افرادى چون جهانبگلو که در زمینه انقلاب هاى مخملین از یک سو و بحث قومیت ها از سوى دیگر فعالیت جدى تحقیقاتى داشته - به روایت اسناد و مدارک به دست آمده - حقوق بگیر شوراى روابط خارجى آمریکا بوده، که در تئوریزه کردن این مباحث نقش فعالى ایفا نموده است.
انقلاب مخملین در دهه گذشته، توانایى آن را داشت تا نظام هاى کمونیستى و سوسیالیستى را تغییر دهد. در انقلاب هاى مخملى یا رنگى "خشونت" یا وجود ندارد و یا کمتر به کار گرفته مى شود و بیشتر روى حرکت هاى مسالمت آمیز براى تغییرات سیاسى تکیه مى گردد. انقلاب هاى مخملى بیشتر در هنگام "انتخابات" روى مى دهد. در کشورهایى که انتخابات آزاد و رقابتى نداشته باشند، مستعد انقلاب مخملى هستند. به این معنى که گروه هاى مخالفِ هیأت حاکمه به هنگام انتخابات که فضاى آزاد بیشترى به وجود مى آید با همدیگر متحد مى شوند و برپایى تجمعات مسالمت آمیز و اعتراضات گسترده - با استفاده از قدرت رسانه اى داخلى و خارجى - به گروه حاکم که از برگزارى انتخابات آزاد جلوگیرى مى کنند، اعتراض نموده و باعث انفعال طرفداران نظام یک دستى و انحصار گرا مى شوند، که در نتیجه آن، انتخابات از حالت انحصار خارج مى شود و کاندیداهاى هوادار نظام دموکراتیک انتخاب مى شوند.
بدین ترتیب، بدون توسل به خشونت، نظام سیاسى به نفع دموکراسى و مردم سالارى تغییر مى یابد، که به انقلاب مخملى و یا نارنجى مشهور است. انقلاب مخملین را براى اولین بار "واسلاوهان" رئیس جمهور سابق چک - که در آن زمان رهبر مخالفان این کشور بود - بر سر زبان ها انداخت، که بعدها در گرجستان نیز از آن به عنوان نمادى جهت اعتراض به حکومت "شوارد نادزه" استفاده شد.
در سال 1989، طى یک دوره شش هفته اى، مخالفان حکومت در چکسلواکى با انجام سلسله اقداماتى زنجیره اى توانستند رژیم حاکم را سرنگون کرده و قدرت را در دست بگیرند، که این طرح و ایده، به ترتیب در کشورهایى؛ همچون صربستان، گرجستان، اوکراین و قرقیزستان منجر به تغییر طبقه حاکم شد. البته غرض اصلى از طراحى و پیاده سازى انقلاب هاى مخملى، براندازى حکومت هایى است که آمریکا آنها را مانع بسط و گسترش سلطه خود مى داند.
برخى از اهداف آمریکا از ساماندهى انقلاب هاى رنگى عبارتند از:
- تسلط بر مناطقى که از جهت سیاسى و راهبردى اهمیت ویژه دارند؛
- کنترل مسیر انتقال انرژى و جلوگیرى از تسلیحاتى شدن آن؛
- حذف یا مهار نظام هایى که مانع گسترش سلطه آمریکا هستند؛
- ممانعت از ایجاد اتحادیه هاى نظامى و امنیتى در آسیا، خاورمیانه و آسیاى مرکزى؛
- همسو نمودن کشورهاى موردنظر با سیاست هاى آمریکا؛
- فرصت سازى اقتصادى براى آمریکا؛
- مهار بیدارى اسلامى.
در کشورهاى اوکراین و گرجستان، مخالفان نظام کمونیست، چند شبانه روز در خیابان ها و میادین اصلى تجمع کردند و در قرقیزستان مخالفان مقابل پارلمان و نهاد ریاست جمهورى تجمع کرده و حاکمیت را وادار به تسلیم کردند. بنابراین، انقلاب مخملى در کشورهایى صورت مى گیرد، که نظام سیاسى آن یک دست بوده و انتخابات آزاد در آن معنا نداشته باشد؛ زیرا در این گونه کشورها، مطبوعات آزاد نبوده و آزادى هاى سیاسى و مدنى محدود است. ازطرف دیگر، جریان حاکم، تمام ارکان حکومت و بنگاه هاى اقتصادى را در اختیار دارد و فقر و بیکارى در جامعه حاکم مى باشد. در جوامعى که هویت ملى در آن کمرنگ شود و اختلاف طبقاتى در آن زیاد باشد، احتمال بروز انقلاب مخملین در آنها زیاد است. عدم تأمین مطالبات مردم توسط حاکمیت و افزایش فاصله حاکمان با مردم، زمینه را براى بروز انقلاب زرد فراهم مى نماید.
از طرف دیگر، اصلاحات عملى و آزادى هاى سیاسى، مانع تحقق انقلاب هاى رنگین مى شود. به طور کلى، ضعف دموکراسى، انحصارگرایى، فقر اقتصادى، بى هویتى ملى، فساد ادارى و سرکوب منتقدان، زمینه را براى بروز انقلاب هاى مخملى فراهم مى کند؛ زیرا رسانه هاى دیجیتالى داخلى و خارجى، اطلاع رسانى کرده و باعث اتحاد جنبش هاى مردمى و دانشجویى مى شوند.
از طرفى دیگر، آزادى هاى سیاسى، انتخابات آزاد، پاسخ گویى حاکمیت و چرخش قدرت، مانع از بروز انقلاب مى شود. یک تفاوت مهم دیگر انقلاب هاى مخملین با انقلاب هاى کلاسیک در این است که در انقلاب مخملین پس از وقوع انقلاب و پیروزى دموکراسى خواهان، تغییرات قانونى، با انتخابات آزاد و رفراندوم صورت مى گیرد و حاکمان سابق قتل و عام نمى شوند. به عنوان مثال، در آفریقاى جنوبى پس از پیروزى مخالفان نظام دیکتاتورى، فقط یک نفر زندانى یا قتل و عام شد، ولى در انقلاب هاى کلاسیک، مثل رومانى پس از پیروزى انقلاب، تسویه حساب ها و انتقام جویى ها شروع شد و افراد زیادى اعدام و قتل و عام شدند.
در انقلاب مخملین پس از پیروزى انقلاب، همه گروه هاى سیاسى و مخالف و موافق، حق آزادى بیان و آزادى سیاسى دارند و بیانیه حقوق بشر در آنها اجرا مى شود. انقلاب مخملى، علاوه بر اروپاى شرقى و آسیاى میانه، در تمام نقاط دنیا - با توجه به شرایط هر کشور - اتفاق افتاده است. به عنوان نمونه، در شیلى رژیم مستبد پینوشه، تمام ارکان حکومت را در اختیار داشت، ولى دموکراسى خواهان با اتحاد نانوشته و به صورت مدنى علیه حکومت قیام کردند. جنبش هاى کارگرى ، زنان ، دانشجویان، توده هاى مردمى، هنرمندان و رسانه هاى غیر حکومتى با هم متحد شدند و از طریق نافرمانى مدنى (ایستادگى در مقابل درخواست هاى حکومت و مقاومت در برابر انحصارگرایى حاکمیت) حکومت را به زانو درآوردند و حکومت مردمى و دموکراسى را جایگزین انحصارگرایى و استبداد کردند. رسانه هاى خارجى و ارتباطات چهره به چهره داخلى، نقشى اساسى در پیروزى انقلاب رنگى شیلى داشته است، زیرا همه رسانه هاى داخلى در تسلط دولت بودند و مخالفان دولت، محدودیت انتشار روزنامه مستقل یا پخش برنامه هاى تلویزیونى را داشتند. مطبوعات به شدت کنترل مى شد، ولى مردم اقبال زیادى به مطبوعات منتقد داشتند. انقلاب شیلى را به انقلاب "نرم" یا انقلاب نرم افزارى تعبیر مى کنند؛ زیرا مطبوعات، بیشترین نقش را در سرنگونى استبداد داشتند.
- تزریق کمک هاى مالى آمریکا و غرب به مخالفان حکومت گرجستان؛
- حمایت تبلیغاتى وسیع آمریکا و غرب از ائتلاف تروئیکاى گرجستان و تخریب و تشویق اذهان عمومى؛
- متهم نمودن نظام حاکم در گرجستان به فساد مالى، فساد سیاسى و ناکارآمدى؛
- افزایش انتظارات و مطالبات عمومى در جریان مبارزات انتخاباتى؛
- متهم نمودن دولت گرجستان به تقلب در انتخابات؛
- از پیش برنده اعلام نمودن جریان هاى متمایل به آمریکا و غرب؛
- درخواست بازشمارى آرا و همچنین فشار به دولت براى به رسمیت شناختن پیروزى مخالفان؛
- فراخوان مخالفان به مبارزه منفى و نافرمانى مدنى؛
- تصویب پارلمان در به تعطیلى کشاندن ادارات.
در سال 2004 و در جریان انتخابات ریاست جمهورى اوکراین، هیچ یک از نامزدهاى انتخاباتى نتوانستند حد نصاب لازم را در مرحله اول کسب نمایند. یانکوویچ نخست وزیر وقت و هوادار روسیه، در دور اول 39/88 درصد و ویکتور یوشچنکو نامزد مورد حمایت آمریکا و غرب 39/22 درصد آراء را به دست آوردند، که در نتیجه انتخابات به دور دوم کشیده شد. در مرحله دوم و بنابر اعلام غیررسمى، یانکوویچ با کسب 49/46 درصد آرا بر یوشچنکو، که 46/61 درصد آرا را کسب کرده بود پیروز شد، اما این نتیجه از سوى یوشچنکو و طرفدارانش مورد قبول قرار نگرفت و آنان دولت یانکوویچ را به تقلب در انتخابات متهم نمودند. با اعلام نتیجه انتخابات، جنبش پارا، که از مدت ها قبل با حمایت مالى و تبلیغاتى آمریکا سازماندهى شده بود، با حضور در خیابان هاى کیف، اقدام به تحصن و تظاهرات نمودند. متحصنین، که تى شرت بازوبند و کمربند و هدبند نارنجى بر تن داشتند و با خود پرچم هاى نارنجى حمل مى کردند، خواستار اعلام پیروزى یوشچنکو از سوى کمیسیون انتخابات شدند، اما کمیسیون انتخابات، رسماً پیروزى یانکوویچ را اعلام نمودند و با اصرار این کمیسیون، پارلمان اوکراین نیز نتیجه انتخابات را به تصویب رسانید. با اعلام نتیجه انتخابات از سوى پارلمان اوکراین، مخالفان مانع ورود یانکوویچ به دفتر نخست وزیرى شدند و کشور در شرایط جنگ داخلى و تجزیه به دو بخش شرقى (طرفداران یانکوویچ) و بخش غربى (به هوادارى یوشچنکو) قرار گرفت. با فوق العاده شدن اوضاع کشور، پارلمان اوکراین در رأى خود تجدیدنظر کرد و اعلام نمود، که در انتخابات تقلب صورت گرفته و از رئیس جمهور درخواست کرد تا کمیسیون انتخابات را منحل کند.
با جانب دارى وزیر دفاع از یوشچنکو، شرایط به سود غرب گرایان و افراد مورد حمایت آمریکا تغییر کرد و در نتیجه، دادگاه عالى اوکراین سرانجام در 7 دسامبر، نتیجه انتخابات را باطل و تاریخ 26 دسامبر را براى برگزارى انتخابات مجدد اعلام نمود. انتخابات مجدد در تاریخ 26 دسامبر و با حضور 12000 ناظر بین المللى برگزار گردید و یوشچنکو با کمک تبلیغاتى رسانه هاى آمریکایى و اروپایى 52/62 درصد آرا را کسب و رسماً رئیس جمهور این کشور شد.
فرایند انقلاب نارنجى در اوکراین از این قرار است:
- تزریق کمک هاى مالى آمریکا و غرب به مخالفان دولت اوکراین؛
- انجام عملیات مشروعیت قهقرایى با متهم نمودن دولت اوکراین به خشونت، ترور مخالفان ، فساد مالى، فساد ادارى و فساد سیاسى؛
- ناکارآمد جلوه دادن دولت؛
- تصویر سازى مطلوب از یوشچنکو و مخدوش نمودن چهره یانکوویچ به وسیله رسانه هاى آمریکایى و غربى؛
- تخریب و تشویق اذهان عمومى از طریق پخش شایعه مسموم کردن یوشچنکو به وسیله دولت یانکوویچ؛
- القاى تقلب در انتخابات به وسیله دولت؛
- مخالفت با اعلام نتیجه انتخابات و فراخوان مخالفان به نافرمانى مدنى و مبارزه منفى؛
- انعکاس گسترده تحولات اوکراین توسط سى ان ان، بى بى سى و یورو نیوز و هدایت افکار عمومى در این کشور؛
اگر چه دادگاه عالى اوکراین روز جمعه با صدور حکمى به ابطال دومین دور انتخابات اوکراین رأى داد و دولت را موظف کرد تا طى سه هفته نسبت به برگزارى دور سوم انتخابات براى تعیین رئیس جمهور آینده کشور اقدام کند، اما با توجه به اینکه مجرى دور جدید انتخابات نیز حکومت در دست کوچما خواهد بود، هیچ تضمینى وجود ندارد که نتیجه انتخابات، این بار هم مورد قبول گروه هاى اپوزیسیون قرار گیرد.
در طرح موردنظر کوچما به جاى آنکه تکرار دور دوم انتخابات پیش بینى شده باشد، از سرگیرى تمام روند انتخاباتى مورد تأکید قرار داشت و این در حالى بود که حامیان ویکتور یوشچنکو، نامزد اپوزیسیون، با گذشت حدود دو هفته از محاصره ساختمان هاى دولتى - به رغم برودت شدید هوا در کیف، پایتخت اوکراین - خواستار بازشمارى مجدد آرا یا در بدترین شرایط، برگزارى انتخابات دیگر بین دو نامزد؛ یعنى یوشچنکو و یانکوویچ، نخست وزیر دولت کوچما هستد. الکساندر سوشکو از کارشناسان انستیتو اتحاد آتلانتیک درکیف - که مؤسسه نظریه پرداز مستقلى است - مى گوید: صرف نظر از آنچه از این پس به وقوع پیوندد، اوکراین در مقایسه با زمان قبل از برگزارى انتخابات ریاست جمهورى کشورى متفاوت است. او مى افزاید: امکان رجعت به گذشته وجود ندارد، اما یافتن راه حلى براى مشروعیت بخشیدن به حاکمیت آینده کشور و حفظ اتحاد ملى ضرورتى حیاتى است.
البته یوشچنکو در اجراى طرح پیشنهادى کوچما، از هواداران خود خواست تا به محاصره ساختمان هاى دولتى پایان دهند و به مقامات دولتى اجازه دهند تا براى اولین بار در محل کار خود حضور پیدا کنند، اما به رغم این درخواست، برخى از تظاهرکنندگان، مدتى را در چادرهاى برپا شده در اطراف کاخ ریاست جمهورى و مقرّ نخست وزیرى سر کرده بودند، از اجابت درخواست یوشچنکو سر باز زدند.
تاراس بابلیا(2) اعتقاد دارد: تظاهرکنندگان به نتایج مهمى دست یافته اند و به همین دلیل نباید به سادگى این دستاوردها را ازدست بدهند. او تأکید دارد: مردم از طرح آشتى کوچما خرسند نیستند. میخاییل نادیفسکى، برق کارى از غرب اوکراین، که از اولین روز تظاهرات کیف به این شهر آمده، در تأیید سخنان بابلیا مى گوید: حصر ساختمان هاى دولتى باید ادامه پیدا کند. در حالى که یوشچنکو سعى داشت تا حامیان خود را متقاعد کند که به حضور خود در خیابان هاى پایتخت پایان دهند کوچما به مسکو رفت تا با ولادیمیرپوتین، رئیس جمهور و سایر رهبران ارشد روسیه دیدار و گفت و گو کند، که هدف از این سفر مشاوره و رایزنى با مقامات کرملین عنوان شد. رهبران اوکراین و روسیه پس از دیدار در پشت درهاى بسته، اعلام کردند که از تجدید کامل انتخابات و نه صرفاً تکرار دور دوم انتخابات حمایت مى کنند.
از دید مخالفان دولت، اجراى این پیشنهاد حداقل سه ماه وقت مى گیرد و به کوچما این فرصت را مى دهد تا با معرفى چهره تازه اى، امکان به قدرت رسیدن کاندیداى حامى روسیه را بار دیگر در اوکراین فراهم آورد. کوچما که در دوره حضورش در کاخ ریاست جمهورى اوکراین با اتهامات زیادى در زمینه فساد مالى و مشارکت در قتل روزنامه نگاران منتقد دولت روبه رو بوده، علاوه بر مراودات نزدیکش با کرملین، از به قدرت رسیدن مخالفان دولت به دلایل شخصى احساس نگرانى مى کند. گفته مى شود: احتمال تلاش دستگاه قضایى اوکراین براى تعقیب قضایى کوچما پس از پایان دوران ریاست جمهورى اش یکى از دل مشغولى هاى جدى او باشد. شاید به همین دلیل بوده که کارشناسان اعتقاد داشتند: چنانچه او بتواند دیدگاه خود براى تکرار کل انتخابات را عملى کند، ممکن است از افرادى مانند سرگشتى تکلیپف، رئیس پیشین بانک مرکزى اوکراین، یا ولادیمیرى لیتیف، رئیس پارلمان، که هر دو از متحدان او محسوب مى شوند درخواست کند تا وارد عرصه رقابت هاى انتخاباتى شوند.
الکساندر سوشکو با اشاره به مباحثات جارى پیرامون تکرار انتخابات مى گوید: به هر حال، باید داستان یانکوویچ را تمام شده تلقى کرد، اما احتمالاً برخى دیگر از نزدیکان کوچما وارد میدان انتخابات خواهند شد. اگر چه در صورت تکرار کل انتخابات این دیدگاه عینیت خواهد یافت، اما مسئله این است که بر اساس حکم اخیر دادگاه عالى اوکراین، دولت موظف به تکرار دومین دور انتخابات و نه برگزارى انتخاباتى جدید شده است.
یانکوویچ که شاهد بروز شکاف در اردوگاه خود است، به تجدید سریع دور دوم انتخابات رغبت نشان داده و به صراحت از نظارت گسترده بین المللى بر چنین انتخاباتى حمایت مى کند. او به وضوح از ایده تکرار تمامى روند انتخابات انتقاد کرده و از آن به عنوان ایده اى مضحکه یاد کرده است. کارشناسان امور اوکراین امیدوارند که اختلاف نظرها در این مورد رنگ ببازد و جاى خود را به پایانى صلح آمیز براى بحران جارى بدهد، که این کشور 48 میلیونى را تا آستانه هرج و مرج کامل و دوپارگى پیش برده است.
به اعتقاد الکساندر سوشکو در شرایط کنونى، معترضان به نتیجه انتخابات، به هر چیزى جز اصرار بر تأیید نتیجه اعلام شده انتخابات ریاست جمهورى رضایت خواهند داد.
میانجى گرى مقامات اروپایى و روسى براى پایان دادن به بحران جارى به هر کجا ختم شود، یک نتیجه پنهان و دراز مدت نیز خواهد داشت، که آن هم تغییر قانون اساسى اوکراین خواهد بود. اوکراین نیز هم چون اکثر جمهورى هاى سابق اتحاد جماهیر شوروى پس از کسب استقلال، به سوى حاکمیت یک تن بر تمامى ارکان کشور سوق داده شده و با تجربه اى که از نارامى هاى اخیر کسب شد، احتمالاً دولت بعدى اوکراین، با ایجاد تغییراتى در قانون اساسى، از قدرت رییس جمهور خواهد کاست.
در ضمن، ناآرامى هاى اخیر اوکراین، در راستاى خطوط جغرافیایى، که شرق صنعتى و روسى زبان مسکو را از غرب کشاورزى متمایل به غرب جدا مى کرد، در عمل دوباره شد و به اعتقاد بسیارى بعید است که حتى پس از پایان بحران جارى نیز بتوان این شکاف را تمام شده فرض کرد و به آسانى به فراموشى سپرد. دو تسک، منطقه اى مملو از معادن زغال سنگ، که خاستگاه یانکوویچ است و نود درصد ساکنانش به او راى داده اند، مصرانه برگزارى همه پرسى در موردکسب استقلال از کیف را دنبال مى کنند و همین مساله احتمال بروز ناآرامى هاى بیشتر در آینده را دو چندان مى کند.
به اعتقاد کارشناسان اقتصادى اگر چه بحران دو هفته اى اوکراین بحران سیاسى بود، اما پیامدهاى آن علاوه بر ایجاد شکاف دراز مدت بین شرق و غرب لطماتى جبران ناپذیر به بنیان هاى اقتصادى کشور وارد آورده است؛ زیرا قیمت ها بالا رفته و چرخه اقتصادى کشور به حال نیمه متوقف درآمده است.
پس از برگزارى دو مرحله انتخابات پارلمانى و اعلام نتیجه آن، دو مخالف عسگر آقایف؛ یعنى کولوف - وزیر پیشین امنیت قرقیزستان از اهالى شمالى - به همراه باقى لف - نماینده بر کنار شده پارلمان از اهالى جنوب - با یکدیگر متحد گردیدند. با پیوستن خانم اتوبنایا - نامزد صلاحیت شده انتخابات پارلمانى - به جمع مخالفان آقایف، شرایط براى انقلاب مخملى در این کشور فراهم گردید.
در چنین شرایطى، جنبش مقاومت جوانان کلکل عهده دار آغاز انقلاب رنگى یا انقلاب گلى در این کشور شدند. در مناطق جنوبى قرقیزستان، معترضان سازماندهى شده تحت حمایت آمریکا، با تجمع در میدان اصلى شهر اوش، فرودگاه و اماکن دولتى را به محاصره خود درآوردند، دامنه اعتراضات توسط جنبش مذکور به سرعت به تمامى نقاط قرقیزستان سرایت نمود و در نتیجه، مخالفان عسگر آقایف، اماکن دولتى و دفتر ریاست جمهورى را در بیشکک به تصرف خود درآورده و خواستار کناره گیرى وى شدند. با متوارى شدن آقایف، جابه جایى قدرت در این کشور با حمایت و ساماندهى آمریکا صورت پذیرفت.
عسگر آقایف بعد از فرار از کشور، استفن یانگ سفیر آمریکا در قرقیزستان را عامل اصلى این انقلاب معرفى کرد. وى اظهار داشت: "یک هفته قبل از وقوع این حوادث در شبکه جهانى اینترنت نقشه این انقلاب، دقیقاً همانند نقشه صورت گرفت«. در وقوع انقلاب لاله اى در قرقیزستان نقش بنیاد سورس و اعطاى کمک هاى مالى کاخ سفید به مخالفان دولت بسیار تعیین کننده بود.
2. بهره گیرى از نمادهاى تحریک ساز: انتخاب، اساسى تحریک کننده و جذاب براى اعتراضات گروهى، از وجوه مشترک بارز تحولات در کشورهاى آسیاى مرکزى است که مجموعاً به انقلاب هاى مخملین و رنگین معروف شده اند.
3. سازمان یافته: از جمله وجوه مشترک این انقلاب ها، سازمان یافته بودن آنهاست. به هر اندازه که مبارزه، متشکل و سازمان یافته باشد و اقدامات مردمى تحت کنترل اپوزیسیون و رهبران آنها باشد، آنها با حمایت خارجى، سریع تر حکومت را به زیر مى کشند.
4. مسالمت جویانه: انقلاب هاى مخملى با این اعتبار به این اسم نامیده شده اند که از توده هاى مردمى هیچ گونه حرکت مستقل و کنترل نشده اى جهت برکنارى حکومت سرنزند و آنان نارضایتى خود را با آرامش و تحت فرمان رهبرى اپوزیسیون به نمایش بگذارند. به تعبیر تحلیل گر سیاسى روسیه دوبانوف: "انقلاب هاى مخملى در کریدورهاى قیت صورت گرفته اند، نه در خیابان، حال اگر هم تحمیل تماشاگرى و انفعال به مردم ممکن نبود، مبارزات و حرکات آنها بایستى در راستاى اهداف رهبرى اپوزیسیون جهت داده شود، که این امر ضرورى است تا در جریان تغییر حکومت ابتکار عمل به دست مردم نیفتد«.
بنابراین، وجه مشترک تمامى این انقلاب ها، مبارزات منفى است که عمدتاً بر ضد حکومت هایى که خود را متعصب و دیکتاتور نشان داده اند، به کار گرفته شده است. در تمامى انقلاب ها یک رنگ یا گل خاص به عنوان نماد مورد استفاده قرار گرفته واکنون به خوبى ثابت شده که سازمان ها نقش بسیار مهمى در این انقلاب ها بازى کرده اند. اکثریت شرکت کنندگان در NGO غیر دولتى را جوانان و سازمان هاى دانش آموزى در کنار سایر شهروندان تشکیل مى داده اند و از این رو، تاکنون این حرکات مخالف، در صربستان باعث (سقوط رئیس جمهور میلوسویچ در سال 1379)، گرجستان موجب (عزل رئیس جمهور ادوارد شواردنادزه در انقلاب رز 1382)، اکراین باعث (انقلاب نارنجى سال 1383 و سقوط ویکتور یانکوویچ) و قرقیزستان موجب (فرار رئیس جمهور عسگر آقایف در انقلاب لاله، سال 1384) شده، در تمامى این ها الگوى اتفاقات، کم و بیش مشابه هم بوده است. در تمامى این موارد به دنبال برگزارى انتخابات بحث برانگیز، مخالفت هاى گسترده خیابانى منجر به عزل، سقوط یا فرار رهبرانى شدند که از سوى مخالفین دیکتاتور شناخته شده بودند.
با در نظر گرفتن سرعت تحولات و تغییرات در جمهورى هاى مستقل مشترک المنافع و به ویژه در منطقه مهم آسیاى مرکزى و قفقاز و اهمیت مضاعف این منطقه براى ایران به خصوص از نقطه نظر منافع ملى و با در نظر گرفتن اشتراکات و پیوستگى هاى فراوان تاریخى ، فرهنگى و دینى با این کشورها، گامى کوچک در جهت اطلاع رسانى از فعالیت هاى سازمان ها، مؤسسات بین المللى و غیر دولتى خارجى برداشته باشیم.
بنابراین، ایالات متحده با حضور در عرصه آسیاى مرکزى، دریاى خزر و قفقاز، مى تواند ارتباط روسیه با قفقاز در جنوب، اوکراین و روسیه را با اروپا و غرب، و نیز قرقیزستان و روسیه را با جنوب، محدود ساخته و ارتباط آن را قطع کند. با این دیدگاه، در وهله اول انقلاب نارنجى مى تواند به استراتژى مهار از سوى آمریکا بدل شده، از قدرت نفوذ روسیه در منطقه بکاهد و بر قدرت و نفوذ آمریکا در این مناطق بیافزاید. واقعه 11 سپتامبر 2001 این امکان را داد که ایالات متحده بتواند وارد عرصه هاى پیرامونى روسیه در آسیاى مرکزى و قفقاز شود. به این ترتیب، حضور آمریکا در این منطقه به نگرانى هاى روسیه و چین افزوده و تقویت پیمان شانگ هاى و پى گیرى مسائل آن که با جدیت هرچه تمام از سوى چین و روسیه و نیز پذیرفته شدن مغولستان، پاکستان، ایران و هند به عنوان اعضاى ناظر - نشان از شکل گیرى روندى جدید در امنیت منطقه است که بى ارتباط با گسترش ناتو، طرح خاورمیانه بزرگ و علایق استراتژیک غرب نیست.
با این که پروژه دموکراسى سازى و احداث کارخانه تولید روشنفکرى در ایران توسط غرب داراى سابقه بیشترى است و به عبارتى، جنگ دموکراسى در ایران هنوز در مرحله "سنگ هاى کودکانه" است و این فرصت ده ساله جدید هم شاید کفایت نکند. بنابراین، علت ناموفق بودن پروژه هاى دموکراسى و تکرار نشدن انقلاب هاى به اصطلاح مخملى در ایران واقعیتى است که مردم شناس معروف آمریکایى به آن اشاره مى کند. "ویلیام اوبى من" استاد دانشگاه براوون آمریکا و مدیر تحقیقات خاورمیانه مى گوید: ایران اروپاى شرقى نیست و جدایى مردم از حاکمیت آنگونه که ما در اروپاى شرقى شاهد آن بودیم و باعث انقلاب هاى مخملى شد در ایران وجود ندارد.
1. ناامن سازى بر اساس قومیت گرایى: قومیت گرایى درایران با مذهب گرایى پیوند خورده است. به عنوان مثال، سنى با کرد، سنى با بلوچ و خلق عرب با شیعه از این سنخ هستند. اگرچه این موارد در ابتداى انقلاب، آمریکا و دیگر دشمنان ایران را بر آن داشت، تا تحت عنوان خودمختارى به آن دامن بزنند، اما این بار در سطح بسیار وسیعى مورد توجه جدى مقامات آمریکا قرار گرفته است. موسسه اینترپرایز - که متعلق به نومحافظه کاران آمریکاست و بیش از 20 تا 30 نفر از افراد خبره آن به عنوان کارشناس در کاخ سفید مشغول به فعالیت اند - روى پروژه فوق کار مى کنند و به کاخ سفید گفته اند: تنها پاشنه آشیل ایران بحث قومیت ها است و تنها از این طریق است که مى توان، تغییر در ایران را دنبال کرد. و لذا آنها به دنبال راهکارهایى هستند که چگونه مى توان بر اساس خواسته هاى قومى به مقابله با نظام پرداخت.
2. ناامن سازى بر اساس رعب و وحشت: مواردى چون انفجارها در اهواز در تاریخ 22 خرداد 1384 ترور قاضى مقدس، 2 انفجار در اهواز در تاریخ 23 مهر 1384 و انفجار دیگر در تاریخ 4 بهمن 84، حادثه تروریستى معروف به تاسوکى در جاده زابل- زاهدان در 25 اسفند 1384، ترور رابط فرهنگى دانشگاه ها در ایرانشهر در تاریخ 18 فروردین 85، بمب گذارى در کرمانشاه در تاریخ 85/2/18 و کشتار مردم در جاده بم- کرمان، همگى مى تواند با نیت ایجاد رعب و وحشت و بر هم زننده ثبات نظام صورت گیرد.
3. ناامن سازى بر اساس انقلاب هاى مخملین: این شکل از ناامن سازى بیشتر جنبه روحى و روانى دارد. ایجاد دفاتر آموزشى نافرمانى مدنى در برخى از کشورهاى همجوار و جذب روزنامه نگاران وابسته، همگى در همین راستاست، که الیزابت چنى، دختر دیک چنى، مسئولیت این کار را بر عهده دارد و بخش عمده اى از بودجه 75 میلیون دلارى امریکا در این راستا هزینه مى شود و افرادى چون جهانبگلو که در زمینه انقلاب هاى مخملین از یک سو و بحث قومیت ها از سوى دیگر فعالیت جدى تحقیقاتى داشته - به روایت اسناد و مدارک به دست آمده - حقوق بگیر شوراى روابط خارجى آمریکا بوده، که در تئوریزه کردن این مباحث نقش فعالى ایفا نموده است.
انقلاب
انقلاب پروسه اى است که طى آن، قدرت با اعمال خشونت از یک گروه به گروه دیگر منتقل مى شود و قدرت به طور کامل تغییر جایگاه پیدا مى کند. در انقلاب هاى کلاسیک، ساختار سیاسى و حاکمان به طور حتم و کامل تغییر مى کنند و نهادهاى سیاسى، اقتصادى و اجتماعى پدید مى آیند. البته اعمال خشونت، هزینه هاى تغییر را بالا مى برد و باعث ایجاد هرج و مرج در جامعه حتى به طور موقت مى گردد. اما در سال 1989 یک نوع تئورى جدید براى ایجاد تغییرات در نظام هاى استبدادى ارائه گردید، که به انقلاب زرد یا رنگى مشهور شد.انقلاب مخملین در دهه گذشته، توانایى آن را داشت تا نظام هاى کمونیستى و سوسیالیستى را تغییر دهد. در انقلاب هاى مخملى یا رنگى "خشونت" یا وجود ندارد و یا کمتر به کار گرفته مى شود و بیشتر روى حرکت هاى مسالمت آمیز براى تغییرات سیاسى تکیه مى گردد. انقلاب هاى مخملى بیشتر در هنگام "انتخابات" روى مى دهد. در کشورهایى که انتخابات آزاد و رقابتى نداشته باشند، مستعد انقلاب مخملى هستند. به این معنى که گروه هاى مخالفِ هیأت حاکمه به هنگام انتخابات که فضاى آزاد بیشترى به وجود مى آید با همدیگر متحد مى شوند و برپایى تجمعات مسالمت آمیز و اعتراضات گسترده - با استفاده از قدرت رسانه اى داخلى و خارجى - به گروه حاکم که از برگزارى انتخابات آزاد جلوگیرى مى کنند، اعتراض نموده و باعث انفعال طرفداران نظام یک دستى و انحصار گرا مى شوند، که در نتیجه آن، انتخابات از حالت انحصار خارج مى شود و کاندیداهاى هوادار نظام دموکراتیک انتخاب مى شوند.
بدین ترتیب، بدون توسل به خشونت، نظام سیاسى به نفع دموکراسى و مردم سالارى تغییر مى یابد، که به انقلاب مخملى و یا نارنجى مشهور است. انقلاب مخملین را براى اولین بار "واسلاوهان" رئیس جمهور سابق چک - که در آن زمان رهبر مخالفان این کشور بود - بر سر زبان ها انداخت، که بعدها در گرجستان نیز از آن به عنوان نمادى جهت اعتراض به حکومت "شوارد نادزه" استفاده شد.
انقلاب مخملى
انقلاب مخملى یا "انقلاب هاى رنگى" یا "گلى" از شیوه هاى براندازى نرم است، که به نوعى سرنگون کردن حاکمیت و جابجایى قدرت است، که از شیوه هاى مبارزه منفى و نافرمانى مدنى بهره مى گیرد. در برخى از کشورهاى اروپاى مرکزى، اروپاى شرقى و آسیاى مرکزى، انقلاب مخملى، طراحى و پیاده شده است.در سال 1989، طى یک دوره شش هفته اى، مخالفان حکومت در چکسلواکى با انجام سلسله اقداماتى زنجیره اى توانستند رژیم حاکم را سرنگون کرده و قدرت را در دست بگیرند، که این طرح و ایده، به ترتیب در کشورهایى؛ همچون صربستان، گرجستان، اوکراین و قرقیزستان منجر به تغییر طبقه حاکم شد. البته غرض اصلى از طراحى و پیاده سازى انقلاب هاى مخملى، براندازى حکومت هایى است که آمریکا آنها را مانع بسط و گسترش سلطه خود مى داند.
برخى از اهداف آمریکا از ساماندهى انقلاب هاى رنگى عبارتند از:
- تسلط بر مناطقى که از جهت سیاسى و راهبردى اهمیت ویژه دارند؛
- کنترل مسیر انتقال انرژى و جلوگیرى از تسلیحاتى شدن آن؛
- حذف یا مهار نظام هایى که مانع گسترش سلطه آمریکا هستند؛
- ممانعت از ایجاد اتحادیه هاى نظامى و امنیتى در آسیا، خاورمیانه و آسیاى مرکزى؛
- همسو نمودن کشورهاى موردنظر با سیاست هاى آمریکا؛
- فرصت سازى اقتصادى براى آمریکا؛
- مهار بیدارى اسلامى.
شاخص هاى انقلاب مخملى
در انقلاب هاى رنگى مخالفان نظام حاکم با تجمع در مقابل نهادهاى حاکمیتى؛ مثل پارلمان، کمیسیون انتخابات، پلیس و غیره، اجازه تحرک و عکس العمل را از این نهادها مى گیرند و مانع ورود نمایندگان پارلمان یا مسئولین پلیس به ساختمان مى شوند، که عملاً مشروعیت را از نهادهاى حاکمیتى مى گیرند.در کشورهاى اوکراین و گرجستان، مخالفان نظام کمونیست، چند شبانه روز در خیابان ها و میادین اصلى تجمع کردند و در قرقیزستان مخالفان مقابل پارلمان و نهاد ریاست جمهورى تجمع کرده و حاکمیت را وادار به تسلیم کردند. بنابراین، انقلاب مخملى در کشورهایى صورت مى گیرد، که نظام سیاسى آن یک دست بوده و انتخابات آزاد در آن معنا نداشته باشد؛ زیرا در این گونه کشورها، مطبوعات آزاد نبوده و آزادى هاى سیاسى و مدنى محدود است. ازطرف دیگر، جریان حاکم، تمام ارکان حکومت و بنگاه هاى اقتصادى را در اختیار دارد و فقر و بیکارى در جامعه حاکم مى باشد. در جوامعى که هویت ملى در آن کمرنگ شود و اختلاف طبقاتى در آن زیاد باشد، احتمال بروز انقلاب مخملین در آنها زیاد است. عدم تأمین مطالبات مردم توسط حاکمیت و افزایش فاصله حاکمان با مردم، زمینه را براى بروز انقلاب زرد فراهم مى نماید.
از طرف دیگر، اصلاحات عملى و آزادى هاى سیاسى، مانع تحقق انقلاب هاى رنگین مى شود. به طور کلى، ضعف دموکراسى، انحصارگرایى، فقر اقتصادى، بى هویتى ملى، فساد ادارى و سرکوب منتقدان، زمینه را براى بروز انقلاب هاى مخملى فراهم مى کند؛ زیرا رسانه هاى دیجیتالى داخلى و خارجى، اطلاع رسانى کرده و باعث اتحاد جنبش هاى مردمى و دانشجویى مى شوند.
از طرفى دیگر، آزادى هاى سیاسى، انتخابات آزاد، پاسخ گویى حاکمیت و چرخش قدرت، مانع از بروز انقلاب مى شود. یک تفاوت مهم دیگر انقلاب هاى مخملین با انقلاب هاى کلاسیک در این است که در انقلاب مخملین پس از وقوع انقلاب و پیروزى دموکراسى خواهان، تغییرات قانونى، با انتخابات آزاد و رفراندوم صورت مى گیرد و حاکمان سابق قتل و عام نمى شوند. به عنوان مثال، در آفریقاى جنوبى پس از پیروزى مخالفان نظام دیکتاتورى، فقط یک نفر زندانى یا قتل و عام شد، ولى در انقلاب هاى کلاسیک، مثل رومانى پس از پیروزى انقلاب، تسویه حساب ها و انتقام جویى ها شروع شد و افراد زیادى اعدام و قتل و عام شدند.
در انقلاب مخملین پس از پیروزى انقلاب، همه گروه هاى سیاسى و مخالف و موافق، حق آزادى بیان و آزادى سیاسى دارند و بیانیه حقوق بشر در آنها اجرا مى شود. انقلاب مخملى، علاوه بر اروپاى شرقى و آسیاى میانه، در تمام نقاط دنیا - با توجه به شرایط هر کشور - اتفاق افتاده است. به عنوان نمونه، در شیلى رژیم مستبد پینوشه، تمام ارکان حکومت را در اختیار داشت، ولى دموکراسى خواهان با اتحاد نانوشته و به صورت مدنى علیه حکومت قیام کردند. جنبش هاى کارگرى ، زنان ، دانشجویان، توده هاى مردمى، هنرمندان و رسانه هاى غیر حکومتى با هم متحد شدند و از طریق نافرمانى مدنى (ایستادگى در مقابل درخواست هاى حکومت و مقاومت در برابر انحصارگرایى حاکمیت) حکومت را به زانو درآوردند و حکومت مردمى و دموکراسى را جایگزین انحصارگرایى و استبداد کردند. رسانه هاى خارجى و ارتباطات چهره به چهره داخلى، نقشى اساسى در پیروزى انقلاب رنگى شیلى داشته است، زیرا همه رسانه هاى داخلى در تسلط دولت بودند و مخالفان دولت، محدودیت انتشار روزنامه مستقل یا پخش برنامه هاى تلویزیونى را داشتند. مطبوعات به شدت کنترل مى شد، ولى مردم اقبال زیادى به مطبوعات منتقد داشتند. انقلاب شیلى را به انقلاب "نرم" یا انقلاب نرم افزارى تعبیر مى کنند؛ زیرا مطبوعات، بیشترین نقش را در سرنگونى استبداد داشتند.
چند مثال و حکایت از انقلاب هاى رنگین
حکایت اول: انقلاب گل رز در گرجستان
- تزریق کمک هاى مالى آمریکا و غرب به مخالفان حکومت گرجستان؛
- حمایت تبلیغاتى وسیع آمریکا و غرب از ائتلاف تروئیکاى گرجستان و تخریب و تشویق اذهان عمومى؛
- متهم نمودن نظام حاکم در گرجستان به فساد مالى، فساد سیاسى و ناکارآمدى؛
- افزایش انتظارات و مطالبات عمومى در جریان مبارزات انتخاباتى؛
- متهم نمودن دولت گرجستان به تقلب در انتخابات؛
- از پیش برنده اعلام نمودن جریان هاى متمایل به آمریکا و غرب؛
- درخواست بازشمارى آرا و همچنین فشار به دولت براى به رسمیت شناختن پیروزى مخالفان؛
- فراخوان مخالفان به مبارزه منفى و نافرمانى مدنى؛
- تصویب پارلمان در به تعطیلى کشاندن ادارات.
حکایت دوم: انقلاب نارنجى در اوکراین
اوکراین بعد از روسیه، بزرگ ترین کشور اروپایى است، که به لحاظ جغرافیاى سیاسى، وضعى منحصر به فرد دارد. نفوذ آمریکا در این کشور از یک سو حلقه محاصره روسیه را تنگ تر مى نمود و از سوى دیگر، دستیابى آمریکا را به بازار منابع نفت و گاز این منطقه آسان مى کرد. کاخ سفید براى ساماندهى انقلاب رنگى در اوکراین تلاش مضاعفى کرد، به طورى که بعد از وقوع انقلاب نارنجى در این کشور، نیویورک تایمز فاش ساخت، که بوش دست کم 65 میلیارد دلار براى این انقلاب هزینه کرده است.در سال 2004 و در جریان انتخابات ریاست جمهورى اوکراین، هیچ یک از نامزدهاى انتخاباتى نتوانستند حد نصاب لازم را در مرحله اول کسب نمایند. یانکوویچ نخست وزیر وقت و هوادار روسیه، در دور اول 39/88 درصد و ویکتور یوشچنکو نامزد مورد حمایت آمریکا و غرب 39/22 درصد آراء را به دست آوردند، که در نتیجه انتخابات به دور دوم کشیده شد. در مرحله دوم و بنابر اعلام غیررسمى، یانکوویچ با کسب 49/46 درصد آرا بر یوشچنکو، که 46/61 درصد آرا را کسب کرده بود پیروز شد، اما این نتیجه از سوى یوشچنکو و طرفدارانش مورد قبول قرار نگرفت و آنان دولت یانکوویچ را به تقلب در انتخابات متهم نمودند. با اعلام نتیجه انتخابات، جنبش پارا، که از مدت ها قبل با حمایت مالى و تبلیغاتى آمریکا سازماندهى شده بود، با حضور در خیابان هاى کیف، اقدام به تحصن و تظاهرات نمودند. متحصنین، که تى شرت بازوبند و کمربند و هدبند نارنجى بر تن داشتند و با خود پرچم هاى نارنجى حمل مى کردند، خواستار اعلام پیروزى یوشچنکو از سوى کمیسیون انتخابات شدند، اما کمیسیون انتخابات، رسماً پیروزى یانکوویچ را اعلام نمودند و با اصرار این کمیسیون، پارلمان اوکراین نیز نتیجه انتخابات را به تصویب رسانید. با اعلام نتیجه انتخابات از سوى پارلمان اوکراین، مخالفان مانع ورود یانکوویچ به دفتر نخست وزیرى شدند و کشور در شرایط جنگ داخلى و تجزیه به دو بخش شرقى (طرفداران یانکوویچ) و بخش غربى (به هوادارى یوشچنکو) قرار گرفت. با فوق العاده شدن اوضاع کشور، پارلمان اوکراین در رأى خود تجدیدنظر کرد و اعلام نمود، که در انتخابات تقلب صورت گرفته و از رئیس جمهور درخواست کرد تا کمیسیون انتخابات را منحل کند.
با جانب دارى وزیر دفاع از یوشچنکو، شرایط به سود غرب گرایان و افراد مورد حمایت آمریکا تغییر کرد و در نتیجه، دادگاه عالى اوکراین سرانجام در 7 دسامبر، نتیجه انتخابات را باطل و تاریخ 26 دسامبر را براى برگزارى انتخابات مجدد اعلام نمود. انتخابات مجدد در تاریخ 26 دسامبر و با حضور 12000 ناظر بین المللى برگزار گردید و یوشچنکو با کمک تبلیغاتى رسانه هاى آمریکایى و اروپایى 52/62 درصد آرا را کسب و رسماً رئیس جمهور این کشور شد.
فرایند انقلاب نارنجى در اوکراین از این قرار است:
- تزریق کمک هاى مالى آمریکا و غرب به مخالفان دولت اوکراین؛
- انجام عملیات مشروعیت قهقرایى با متهم نمودن دولت اوکراین به خشونت، ترور مخالفان ، فساد مالى، فساد ادارى و فساد سیاسى؛
- ناکارآمد جلوه دادن دولت؛
- تصویر سازى مطلوب از یوشچنکو و مخدوش نمودن چهره یانکوویچ به وسیله رسانه هاى آمریکایى و غربى؛
- تخریب و تشویق اذهان عمومى از طریق پخش شایعه مسموم کردن یوشچنکو به وسیله دولت یانکوویچ؛
- القاى تقلب در انتخابات به وسیله دولت؛
- مخالفت با اعلام نتیجه انتخابات و فراخوان مخالفان به نافرمانى مدنى و مبارزه منفى؛
- انعکاس گسترده تحولات اوکراین توسط سى ان ان، بى بى سى و یورو نیوز و هدایت افکار عمومى در این کشور؛
بر هم زدن نظم و امنیت عمومى و اشغال اماکن دولتى.
در حالى که بسیارى از طرفین درگیر بحران انتخاباتى اوکراین از طرح پیش نهادى لئونید کوچما، رئیس جمهور این کشور که گمان مى رود حداقل، به طور موقت به ناآرامى هاى این کشور پایان دهد - ابراز خشنودى کرده اند، اما خوددارى وى از ارائه جزییات مربوط به این طرح ممکن است بارى دیگر به هجوم مردم به خیابان ها و ادامه روندى منجر شود که اقتصاد شکننده اوکراین را در آستانه ورشکستگى قرار دهد.اگر چه دادگاه عالى اوکراین روز جمعه با صدور حکمى به ابطال دومین دور انتخابات اوکراین رأى داد و دولت را موظف کرد تا طى سه هفته نسبت به برگزارى دور سوم انتخابات براى تعیین رئیس جمهور آینده کشور اقدام کند، اما با توجه به اینکه مجرى دور جدید انتخابات نیز حکومت در دست کوچما خواهد بود، هیچ تضمینى وجود ندارد که نتیجه انتخابات، این بار هم مورد قبول گروه هاى اپوزیسیون قرار گیرد.
در طرح موردنظر کوچما به جاى آنکه تکرار دور دوم انتخابات پیش بینى شده باشد، از سرگیرى تمام روند انتخاباتى مورد تأکید قرار داشت و این در حالى بود که حامیان ویکتور یوشچنکو، نامزد اپوزیسیون، با گذشت حدود دو هفته از محاصره ساختمان هاى دولتى - به رغم برودت شدید هوا در کیف، پایتخت اوکراین - خواستار بازشمارى مجدد آرا یا در بدترین شرایط، برگزارى انتخابات دیگر بین دو نامزد؛ یعنى یوشچنکو و یانکوویچ، نخست وزیر دولت کوچما هستد. الکساندر سوشکو از کارشناسان انستیتو اتحاد آتلانتیک درکیف - که مؤسسه نظریه پرداز مستقلى است - مى گوید: صرف نظر از آنچه از این پس به وقوع پیوندد، اوکراین در مقایسه با زمان قبل از برگزارى انتخابات ریاست جمهورى کشورى متفاوت است. او مى افزاید: امکان رجعت به گذشته وجود ندارد، اما یافتن راه حلى براى مشروعیت بخشیدن به حاکمیت آینده کشور و حفظ اتحاد ملى ضرورتى حیاتى است.
البته یوشچنکو در اجراى طرح پیشنهادى کوچما، از هواداران خود خواست تا به محاصره ساختمان هاى دولتى پایان دهند و به مقامات دولتى اجازه دهند تا براى اولین بار در محل کار خود حضور پیدا کنند، اما به رغم این درخواست، برخى از تظاهرکنندگان، مدتى را در چادرهاى برپا شده در اطراف کاخ ریاست جمهورى و مقرّ نخست وزیرى سر کرده بودند، از اجابت درخواست یوشچنکو سر باز زدند.
تاراس بابلیا(2) اعتقاد دارد: تظاهرکنندگان به نتایج مهمى دست یافته اند و به همین دلیل نباید به سادگى این دستاوردها را ازدست بدهند. او تأکید دارد: مردم از طرح آشتى کوچما خرسند نیستند. میخاییل نادیفسکى، برق کارى از غرب اوکراین، که از اولین روز تظاهرات کیف به این شهر آمده، در تأیید سخنان بابلیا مى گوید: حصر ساختمان هاى دولتى باید ادامه پیدا کند. در حالى که یوشچنکو سعى داشت تا حامیان خود را متقاعد کند که به حضور خود در خیابان هاى پایتخت پایان دهند کوچما به مسکو رفت تا با ولادیمیرپوتین، رئیس جمهور و سایر رهبران ارشد روسیه دیدار و گفت و گو کند، که هدف از این سفر مشاوره و رایزنى با مقامات کرملین عنوان شد. رهبران اوکراین و روسیه پس از دیدار در پشت درهاى بسته، اعلام کردند که از تجدید کامل انتخابات و نه صرفاً تکرار دور دوم انتخابات حمایت مى کنند.
از دید مخالفان دولت، اجراى این پیشنهاد حداقل سه ماه وقت مى گیرد و به کوچما این فرصت را مى دهد تا با معرفى چهره تازه اى، امکان به قدرت رسیدن کاندیداى حامى روسیه را بار دیگر در اوکراین فراهم آورد. کوچما که در دوره حضورش در کاخ ریاست جمهورى اوکراین با اتهامات زیادى در زمینه فساد مالى و مشارکت در قتل روزنامه نگاران منتقد دولت روبه رو بوده، علاوه بر مراودات نزدیکش با کرملین، از به قدرت رسیدن مخالفان دولت به دلایل شخصى احساس نگرانى مى کند. گفته مى شود: احتمال تلاش دستگاه قضایى اوکراین براى تعقیب قضایى کوچما پس از پایان دوران ریاست جمهورى اش یکى از دل مشغولى هاى جدى او باشد. شاید به همین دلیل بوده که کارشناسان اعتقاد داشتند: چنانچه او بتواند دیدگاه خود براى تکرار کل انتخابات را عملى کند، ممکن است از افرادى مانند سرگشتى تکلیپف، رئیس پیشین بانک مرکزى اوکراین، یا ولادیمیرى لیتیف، رئیس پارلمان، که هر دو از متحدان او محسوب مى شوند درخواست کند تا وارد عرصه رقابت هاى انتخاباتى شوند.
الکساندر سوشکو با اشاره به مباحثات جارى پیرامون تکرار انتخابات مى گوید: به هر حال، باید داستان یانکوویچ را تمام شده تلقى کرد، اما احتمالاً برخى دیگر از نزدیکان کوچما وارد میدان انتخابات خواهند شد. اگر چه در صورت تکرار کل انتخابات این دیدگاه عینیت خواهد یافت، اما مسئله این است که بر اساس حکم اخیر دادگاه عالى اوکراین، دولت موظف به تکرار دومین دور انتخابات و نه برگزارى انتخاباتى جدید شده است.
یانکوویچ که شاهد بروز شکاف در اردوگاه خود است، به تجدید سریع دور دوم انتخابات رغبت نشان داده و به صراحت از نظارت گسترده بین المللى بر چنین انتخاباتى حمایت مى کند. او به وضوح از ایده تکرار تمامى روند انتخابات انتقاد کرده و از آن به عنوان ایده اى مضحکه یاد کرده است. کارشناسان امور اوکراین امیدوارند که اختلاف نظرها در این مورد رنگ ببازد و جاى خود را به پایانى صلح آمیز براى بحران جارى بدهد، که این کشور 48 میلیونى را تا آستانه هرج و مرج کامل و دوپارگى پیش برده است.
به اعتقاد الکساندر سوشکو در شرایط کنونى، معترضان به نتیجه انتخابات، به هر چیزى جز اصرار بر تأیید نتیجه اعلام شده انتخابات ریاست جمهورى رضایت خواهند داد.
میانجى گرى مقامات اروپایى و روسى براى پایان دادن به بحران جارى به هر کجا ختم شود، یک نتیجه پنهان و دراز مدت نیز خواهد داشت، که آن هم تغییر قانون اساسى اوکراین خواهد بود. اوکراین نیز هم چون اکثر جمهورى هاى سابق اتحاد جماهیر شوروى پس از کسب استقلال، به سوى حاکمیت یک تن بر تمامى ارکان کشور سوق داده شده و با تجربه اى که از نارامى هاى اخیر کسب شد، احتمالاً دولت بعدى اوکراین، با ایجاد تغییراتى در قانون اساسى، از قدرت رییس جمهور خواهد کاست.
در ضمن، ناآرامى هاى اخیر اوکراین، در راستاى خطوط جغرافیایى، که شرق صنعتى و روسى زبان مسکو را از غرب کشاورزى متمایل به غرب جدا مى کرد، در عمل دوباره شد و به اعتقاد بسیارى بعید است که حتى پس از پایان بحران جارى نیز بتوان این شکاف را تمام شده فرض کرد و به آسانى به فراموشى سپرد. دو تسک، منطقه اى مملو از معادن زغال سنگ، که خاستگاه یانکوویچ است و نود درصد ساکنانش به او راى داده اند، مصرانه برگزارى همه پرسى در موردکسب استقلال از کیف را دنبال مى کنند و همین مساله احتمال بروز ناآرامى هاى بیشتر در آینده را دو چندان مى کند.
به اعتقاد کارشناسان اقتصادى اگر چه بحران دو هفته اى اوکراین بحران سیاسى بود، اما پیامدهاى آن علاوه بر ایجاد شکاف دراز مدت بین شرق و غرب لطماتى جبران ناپذیر به بنیان هاى اقتصادى کشور وارد آورده است؛ زیرا قیمت ها بالا رفته و چرخه اقتصادى کشور به حال نیمه متوقف درآمده است.
حکایت سوم: انقلاب لاله اى در قرقیزستان
اگرچه قرقیزستان، داراى منابع طبیعى نفت و گاز نیست، اما به دلیل هم مرز بودن با چین و افغانستان، داراى جایگاه و اهمیت استراتژیک است. حادثه یازده سپتامبر، قرقیزستان را بیش از پیش در کانون توجهات آمریکا قرار داد. از این رو، کاخ سفید درصدد جابجایى قدرت در این کشور و تثبیت موقعیت خود در قرقیزستان برآمد. در سال 2005 با ردّ صلاحیت نامزدهاى مخالف دولت در پارلمان، جرقه هاى انقلاب مخملى در این کشور زده شد.پس از برگزارى دو مرحله انتخابات پارلمانى و اعلام نتیجه آن، دو مخالف عسگر آقایف؛ یعنى کولوف - وزیر پیشین امنیت قرقیزستان از اهالى شمالى - به همراه باقى لف - نماینده بر کنار شده پارلمان از اهالى جنوب - با یکدیگر متحد گردیدند. با پیوستن خانم اتوبنایا - نامزد صلاحیت شده انتخابات پارلمانى - به جمع مخالفان آقایف، شرایط براى انقلاب مخملى در این کشور فراهم گردید.
در چنین شرایطى، جنبش مقاومت جوانان کلکل عهده دار آغاز انقلاب رنگى یا انقلاب گلى در این کشور شدند. در مناطق جنوبى قرقیزستان، معترضان سازماندهى شده تحت حمایت آمریکا، با تجمع در میدان اصلى شهر اوش، فرودگاه و اماکن دولتى را به محاصره خود درآوردند، دامنه اعتراضات توسط جنبش مذکور به سرعت به تمامى نقاط قرقیزستان سرایت نمود و در نتیجه، مخالفان عسگر آقایف، اماکن دولتى و دفتر ریاست جمهورى را در بیشکک به تصرف خود درآورده و خواستار کناره گیرى وى شدند. با متوارى شدن آقایف، جابه جایى قدرت در این کشور با حمایت و ساماندهى آمریکا صورت پذیرفت.
عسگر آقایف بعد از فرار از کشور، استفن یانگ سفیر آمریکا در قرقیزستان را عامل اصلى این انقلاب معرفى کرد. وى اظهار داشت: "یک هفته قبل از وقوع این حوادث در شبکه جهانى اینترنت نقشه این انقلاب، دقیقاً همانند نقشه صورت گرفت«. در وقوع انقلاب لاله اى در قرقیزستان نقش بنیاد سورس و اعطاى کمک هاى مالى کاخ سفید به مخالفان دولت بسیار تعیین کننده بود.
وجوه مشترک انقلاب هاى به وقوع پیوسته
1. بسترهاى واحد: لازمه وقوع انقلاب مخملى، تدارک و سازماندهى دستاویزى (تاکتیکى) براى کانونى کردن فشار بر روى حکومت و واداشتن آن به گردن نهادن به خواست اپوزیسیون است. این فشار مى تواند براى انتخابات پارلمانى چند حزبى یا براى برگزارى رفراندوم یا انتخابات آزاد براى پذیرش کاندیداى مستقل ریاست جمهورى و ... باشد.2. بهره گیرى از نمادهاى تحریک ساز: انتخاب، اساسى تحریک کننده و جذاب براى اعتراضات گروهى، از وجوه مشترک بارز تحولات در کشورهاى آسیاى مرکزى است که مجموعاً به انقلاب هاى مخملین و رنگین معروف شده اند.
3. سازمان یافته: از جمله وجوه مشترک این انقلاب ها، سازمان یافته بودن آنهاست. به هر اندازه که مبارزه، متشکل و سازمان یافته باشد و اقدامات مردمى تحت کنترل اپوزیسیون و رهبران آنها باشد، آنها با حمایت خارجى، سریع تر حکومت را به زیر مى کشند.
4. مسالمت جویانه: انقلاب هاى مخملى با این اعتبار به این اسم نامیده شده اند که از توده هاى مردمى هیچ گونه حرکت مستقل و کنترل نشده اى جهت برکنارى حکومت سرنزند و آنان نارضایتى خود را با آرامش و تحت فرمان رهبرى اپوزیسیون به نمایش بگذارند. به تعبیر تحلیل گر سیاسى روسیه دوبانوف: "انقلاب هاى مخملى در کریدورهاى قیت صورت گرفته اند، نه در خیابان، حال اگر هم تحمیل تماشاگرى و انفعال به مردم ممکن نبود، مبارزات و حرکات آنها بایستى در راستاى اهداف رهبرى اپوزیسیون جهت داده شود، که این امر ضرورى است تا در جریان تغییر حکومت ابتکار عمل به دست مردم نیفتد«.
بنابراین، وجه مشترک تمامى این انقلاب ها، مبارزات منفى است که عمدتاً بر ضد حکومت هایى که خود را متعصب و دیکتاتور نشان داده اند، به کار گرفته شده است. در تمامى انقلاب ها یک رنگ یا گل خاص به عنوان نماد مورد استفاده قرار گرفته واکنون به خوبى ثابت شده که سازمان ها نقش بسیار مهمى در این انقلاب ها بازى کرده اند. اکثریت شرکت کنندگان در NGO غیر دولتى را جوانان و سازمان هاى دانش آموزى در کنار سایر شهروندان تشکیل مى داده اند و از این رو، تاکنون این حرکات مخالف، در صربستان باعث (سقوط رئیس جمهور میلوسویچ در سال 1379)، گرجستان موجب (عزل رئیس جمهور ادوارد شواردنادزه در انقلاب رز 1382)، اکراین باعث (انقلاب نارنجى سال 1383 و سقوط ویکتور یانکوویچ) و قرقیزستان موجب (فرار رئیس جمهور عسگر آقایف در انقلاب لاله، سال 1384) شده، در تمامى این ها الگوى اتفاقات، کم و بیش مشابه هم بوده است. در تمامى این موارد به دنبال برگزارى انتخابات بحث برانگیز، مخالفت هاى گسترده خیابانى منجر به عزل، سقوط یا فرار رهبرانى شدند که از سوى مخالفین دیکتاتور شناخته شده بودند.
با در نظر گرفتن سرعت تحولات و تغییرات در جمهورى هاى مستقل مشترک المنافع و به ویژه در منطقه مهم آسیاى مرکزى و قفقاز و اهمیت مضاعف این منطقه براى ایران به خصوص از نقطه نظر منافع ملى و با در نظر گرفتن اشتراکات و پیوستگى هاى فراوان تاریخى ، فرهنگى و دینى با این کشورها، گامى کوچک در جهت اطلاع رسانى از فعالیت هاى سازمان ها، مؤسسات بین المللى و غیر دولتى خارجى برداشته باشیم.
ژئوپلتیک انقلاب هاى رنگین
انقلاب هاى رنگین در محدوده اى اتفاق افتاده اند که در قلمرو شوروى سابق قرار دارند. در دوره جنگ سرد، شوروى در محاصره دولت هاى دوست آمریکا قرار داشت. پس از فروپاشى شوروى و پایان جنگ سرد، آمریکا از یک سو و روسیه و چین از دیگر سو، براى سلطه نظامى، سیاسى و اقتصادى در عرصه هاى شوروى سابق که اکنون در حلقه دوم و یا حلقه بیرونى قلمرو روسیه واقع اند، با یکدیگر در ستیز قرار گرفتند، که این قلمروها در اثر سقوط انقلاب هاى رنگین در اختیار غرب قرار مى گیرد و آنها به شدت به غرب وابسته مى شوند. بنابراین، از نظر استراتژیک و نظامى داراى اهمیت بسیارند. آسیاى مرکزى و قفقاز قلمروهاى ژئوپلتیک حساس هستند، که بین روسیه از یک طرف و چین، پاکستان، افغانستان، ایران و ترکیه از سوى دیگر فاصله انداخته اند.بنابراین، ایالات متحده با حضور در عرصه آسیاى مرکزى، دریاى خزر و قفقاز، مى تواند ارتباط روسیه با قفقاز در جنوب، اوکراین و روسیه را با اروپا و غرب، و نیز قرقیزستان و روسیه را با جنوب، محدود ساخته و ارتباط آن را قطع کند. با این دیدگاه، در وهله اول انقلاب نارنجى مى تواند به استراتژى مهار از سوى آمریکا بدل شده، از قدرت نفوذ روسیه در منطقه بکاهد و بر قدرت و نفوذ آمریکا در این مناطق بیافزاید. واقعه 11 سپتامبر 2001 این امکان را داد که ایالات متحده بتواند وارد عرصه هاى پیرامونى روسیه در آسیاى مرکزى و قفقاز شود. به این ترتیب، حضور آمریکا در این منطقه به نگرانى هاى روسیه و چین افزوده و تقویت پیمان شانگ هاى و پى گیرى مسائل آن که با جدیت هرچه تمام از سوى چین و روسیه و نیز پذیرفته شدن مغولستان، پاکستان، ایران و هند به عنوان اعضاى ناظر - نشان از شکل گیرى روندى جدید در امنیت منطقه است که بى ارتباط با گسترش ناتو، طرح خاورمیانه بزرگ و علایق استراتژیک غرب نیست.
با این که پروژه دموکراسى سازى و احداث کارخانه تولید روشنفکرى در ایران توسط غرب داراى سابقه بیشترى است و به عبارتى، جنگ دموکراسى در ایران هنوز در مرحله "سنگ هاى کودکانه" است و این فرصت ده ساله جدید هم شاید کفایت نکند. بنابراین، علت ناموفق بودن پروژه هاى دموکراسى و تکرار نشدن انقلاب هاى به اصطلاح مخملى در ایران واقعیتى است که مردم شناس معروف آمریکایى به آن اشاره مى کند. "ویلیام اوبى من" استاد دانشگاه براوون آمریکا و مدیر تحقیقات خاورمیانه مى گوید: ایران اروپاى شرقى نیست و جدایى مردم از حاکمیت آنگونه که ما در اروپاى شرقى شاهد آن بودیم و باعث انقلاب هاى مخملى شد در ایران وجود ندارد.
پی نوشت ها :
1 - بنیاد سورس: جورج سورس با تأسیس بنیاد مخصوص توسعه و اصلاحات خود در هر سه جمهورى قفقاز جنوبى نمایندگى هاى فعال دارد که اعمال خرابکارانه اش در این مقاله نمى گنجد.
2 - سخنگوى گروهى از دانشجویان شهر اوزگرد در غرب اوکراین.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}